سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز نوشت یک پری


ساعت 12:11 عصر سه شنبه 86/5/30

داستان زنی راشنیدم که مصمم شد به سوی زوج اهمال کارش بازگردد.اواحساس می کرد شوهرش اورا نادیده

 

گرفته ودرحقش خیانت کرده است.ازآنجا که طبیعت خودرا بارفتار شریرانه و کینه خواهانه نشان

 

دهد،باوجودرفتارهای زشتی که شوهرش داشت تصمیم گرفت وی را غرق محبت و ستایش کند و او را با

 

مهربانی و عشق بکشد.

 

باکمال تعجب نقشه اوموثربود.زندگی آنان خیلی زود حال و هوای دیگری پیداکرد.براثرابراز محبت غیر

 

منتظر شوهرش هم رفتاری مناسب و محبت آمیز را آغاز کرد.آنان با حیرت دریافتند که چیزی رادرروابط

 

خود گم کرده اند و آن هم اطمینان خاطر دادن بود.

 

عشق همیشه باابراز کردن پی درپی خود را آشکار می کند.

 

 

«مهربانی در کلام اعتماد می آفریند،مهربانی در فکر کردن بصیرت کامل خلق می کند ومهربانی دربخشش عشق به وجود می آورد.»   

                                                                                            لائوتزو

 


¤ نویسنده: پری دریای

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:8 عصر سه شنبه 86/5/30

هنگام بچگی بارها داستان عشق خاله خانم و عمویم رابرایم گفته بودند.آنان پیش از ازدواج ازراه نامه هایی که

 

به یکدیگر می نوشتند باهم آشنا شدند.عمویم سالها درآمریکا زندگی می کرد و خاله هم تمام عمرش رادردهکده

 

کوچکی درشمال ایتالیا گذرانده بود.عمویم توسط برادرش خاله مراشناخت.

 

پدرم تازگی به آمریکا مهاجرت کرده بود و او و مادرم پیوسته با خاله مکاتبه داشته اند.ازراه نامه و تنهاعکسی

 

که خالهو عمو برای یکدیگر فرستاده بودند پیشنهادازدواج می شود و رویای داشتن یک زندگی بهتر در کنار

 

هم به وجود می آید.

 

نتیجه کارداستانی عشقی رابه وجود می آورد که پنجاه و پنج سال به درازا می کشد.ماما از نخستین ملاقات

 

آنان با یکدیگر و هیجانی که هردو داشتند تعریف می کرد ومی گفت هردوبسیار عصبی وبی اعتماد بودند.

 

من دوبیگانه رامجسم می کردم که از قطار پیاده شده بودند و به سوی یک عمر زندگی باهم پیش می

 

رفتند.دونفری که هرگز فرصت عاشق شدن مثل ما و فکرکردن به آن رانداشتند،بدون هیچ احساسات آسمانی

 

اولین عشق،یاشیفتگی یالرزیدن پاها وبی اشتهایی.

 

درعوض یک تصمیم ساده این دورابه ازدواج کشاند.هرکدام هرچه داشتند به یکدیگر دادند و با هم سهیم شدند

 

و این کار عملی شد.به جای توقعات غیرممکن ادراکی خاموش می گفت که تطابق و امید وجوددارد و اینها در

 

عشق یکدیگر رشد خواهند کرد و در حقیقت چنین هم شد.

 

 

 

«عشق همچون تکه ای سنگ دریک جا نمی نشیند،بایستی مثل نان همیشه تازه تازه درست شود.»

                                                                                                                 اورسولاک .لژیک


¤ نویسنده: پری دریای

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:6 عصر سه شنبه 86/5/30

گفته اند و من نیز یقین دارم که درست است و آن اینکه تنها یک راه مطمئن برای

 

زنده نگاه داشتن عشق وجوددارد:برای آن کس که دوستش دارید کار دلپسندی

 

انجام دهید یا سخن زیبایی بگویید،سپس آن رابیست بار تکرار کنید.

 

«عشق مانباید صرفا واژه های زیبا و کلام قشنگ ،بلکه باید با عمل و خلوص نیت باشد.»

                                                                                                             ا،جان3:18


¤ نویسنده: پری دریای

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:54 صبح سه شنبه 86/5/30

شاید بجز سرچشمه جوانی هیچ چیزدیگری چون عشق مارا به جست وجوی کردن وادارنکرده است.مااین جست وجوراازاوان کودکی آغاز می کنیم که تاهنگام مرگ نیز به اتمام نمی رسد.

من متقاعد شده ام که بدون عشق نمی توانیم زنده بمانیم.مشکل اینجاست که عشق آن قدر متغیر واغفال کننده است و آن قدر چهره های گوناگونی دارد که جوینده آن اکثر اوقات به محرومیت و عجز می رسد.شاید بهتر آن باشد که دست از تعقیب برداریم و فقط زندگی کنیم.

شاید به سراغ کسانی که منتظرش هستند بیاید ،ولی بهتر آن است که انتظاری فعال داشته باشیم،نه غیرفعال وگرنه تاابد منتظر خواهیم ماند.

«اگر می خواهید دوستتان بدارند،دوست بدارید و دوست داشتنی هم باشید.»

                                                                                بنیامین فرانکلین


¤ نویسنده: پری دریای

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:37 صبح چهارشنبه 86/5/17

بسم الله الرحمن الرحیم

چندهفته ای بودکه احساس سردرگمی می کردم .چون مشکلات زیادب را تحمل کرده بودم و حالا خسته بودم.باهر کس که حرف می زدم و هرجا که می رفتم این حس دردآوربامن بود.به محض اینکه تنها می شدم به درگاه خدا شروع بع دادوفریاد و گله می کردم و لی خالی نمی شدم .تاشبی که روی تراس لباس آویزان می کردم،چشمم به ماه و ستاره های ریز و درشت روی دامن سیاه شب افتاد.چقدر بی صدا سوسو می زدند.نمی دانم چه حسی به من دست داد که ناخوداگاه خسته و مطیع نشستم .درسکوت محض نگاه کردم و گوش دادم.بهترین دقایق را به سر می بردم همانجابود نزدیک و دست یافتنی صحبتی بین ما رد وبدل نشدفقط سکوت بود و قطرات اشک برصورتم.آرام شدم ،آرامترازکودکی در آغوش مادرش،آزادورها،سبک ولبریز.

چندروزبعدازاین ماجرا به طور اتفاقی این مطلب رادرکتابی خواندم :چنانچه باشدت تمام راز و نیاز می کنیم ولی احساس ارتباط روحی و معنوی مطلوب نداریم شاید وقت آن رسیده که کمتر فرستنده باشیم و کمی بیشتر گوش دهیم.شاید خداوند منتظر فرصتی است تا با ما صحبت کند،اماهرگز قادرنبوده به واسطه ترافیک بالای صحبت های فرستاده شده ما،حتی یک کلمه .

حالامی فهمم که چرا افراد باتجربه مثل مادربزرگ ها بیشتر اوقات مهر سکوت برلبهایشان نقش بسته است.چون آنها به رمز سکوت دست یافته اند.

                                                                                   (مجله موفقیت)


¤ نویسنده: پری دریای

نوشته های دیگران ( )

<      1   2      
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
10
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
63134

:: درباره من ::

روز نوشت یک پری

پری دریای
پری هستم.پری آسمونی پری زمینی

:: لینک به وبلاگ ::

روز نوشت یک پری

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

صندوق خانه پری

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

تعقل و تفکر
حامد
کسی که مثل هیچکس نیست
مهمان ناخوانده
یک دوست
دوست
ماه تی تی
آقامسعود

ساریناسادات

:: لوگوی دوستان من::

یه گفتگوی رودر رو - به روز رسانی :  9:53 ص 99/6/17
عنوان آخرین نوشته : زنگ تفریح

























::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::